کلمات تازه
این روزها که میگذره، هر روز با واژه های جدید و حرف های قلمبه سلمبه ای که ازت می شنویم شوکه می شیم. دیشب شام خونه عزیز بودیم، عمه مریمینا هم بودن وقتی می خواستن برن گفتی عمه نرید هنوز چایی نخوریدم، این یکی از مراسم زیرکانه شماست وقتی میخوای کسی از خونمون نره یا مهمونی هستیم دوست داری بیشتر بمونی تا میگیم بریم می گی نه هنوز چایی نخودیم(نخوردیم) شبایی که عزیز شام پیش ماست وقتی بلند میشه بره میگی عزیز نرو وقته آااب(خواب) نیست وقته چاییه. دیشب وقتی اومدیم خونه یهو بهم گفتی مامان تب دارم چی تار(کار) تنم(کنم) هنوز تبم نیومده پایین. گفتم بیا ببینم، دست زدم به پیشونیت گفتم نه مامان تب نداری، گفتی چرا حس می تنم(می کنم) تب دارم. ظهرم ع...